مـرورى بـر تقـويـم زنـدگـى حضـرت امـام خمينـى ( ره )

مـرورى بـر تقـويـم زنـدگـى حضـرت امـام خمينـى ( ره )


مـرورى بـر تقـويـم زنـدگـى حضـرت امـام خمينـى ( ره )

اشاره:

تاريخ نـويسـى 90 سال زندگى بزرگمردى كه انقلابـى به عظمت و عمق و تإثيرگذارى و ثمردهى انقلاب اسلامى ايران را رهبرى كرد و در پـى آن, نظام بـى بـديل جمهورى اسلامـى را در اين سـرزميـن كه قـرنها گرفتار استبـداد بـى حساب شاهان و سايه سياه استعمارگـران بـود, استـوار سـاخت, كـارى است بسيـار دشـوار و اگـر محــــدوديتهاى انكارناپذيرى كه در بازنـويسى ايـن تاريخ بلند و پرماجرا وجـود دارد را در نظر آوريم اذعان خـواهيـم كرد كه كارى است ناشدنـى. براستى كه چگونه مى تـوان رمز و راز شكل گيرى شخصيت حضرت آيت الله العظمى امام خمينى, ايـن مرد بزرگ قرنها را بازگـو كرد در حالى كه آنچه از جلـوه هاى سالهاى نخستيـن, و نـوجوانى, و جـوانـى, و ميانسالى وى مانده است تنها بخشـى از زندگـى ايشان است; چه رسد به خلـوت امام و رازهاى سربمهرى كه در محفل انـس معنـوى او, با خـداى بزرگ و اوليإ عظيـم الشإن اسلام(ع) نهفته است. حتـى مرور بر نقاط عطف و سرفصلهاى زندگى آن بزرگـوار نيز كارى نيست كه در ايـن مختصـر بگنجـد. ايـن است كه از آن ((آفتـاب)) شــرق, تنها جرعه اى بـرگرفتيـم و چـون ((ماه)) بازتابـى از بخـش كـوچكـى از شعاعهاى جهانتاب آن وجود نازنين شديم. با اينهمه سخـن به درازا مـى كشيـد و بـا همه اختصـار, چـاره اى نبـود جز اينكه پيـام زن, ((ماه))شمار ((آفتاب)) زندگـى امام, از آغاز تا انجام را در سه بخش سامان دهد و در سه دفتر ولى همه در هميـن ويژه نامه, تقديـم كنـد; دفتر نخست: ((از غنچه جمادى تا خروش خرداد)); دفتـر دوم: ((از خرداد خونين تا بهمن سپيد)); و دفتر سوم: ((از بهار بهمـن تا خرداد سوگ)). آنچه اينك مى خوانيد بخش نخست ايـن مجموعه است. دو بخـش ديگـر چنـان كه اشـارت رفت, در صفحـات بعدى آمـده است.

1/7/1281 ش ـ 20 جمـادى الثـانى 1320 ق
ولادت نور

امام خمينى همزمان با سالروز ميلاد مسعود بانـوى بزرگ اسلام, حضرت فاطمه(س) در خانـواده اى از اهل علـم و تقـوا و هجرت و جهاد, در خانـدانـى از سلاله زهـراى اطهر(س), در شهر خميـن ديـده به جهان گشود.
پدر بزرگـوار امام خمينى, آيت الله سيدمصطفى مـوسـوى از معاصران مرحـوم آيت الله العظمـى ميرزاى شيرازى, پـس از آنكه ساليانى را در نجف اشرف به تحصيل علـوم و معارف اسلامـى پـرداخته و به درجه اجتهاد نايل آمده بود, به ايران بازگشت و در شهر خميـن ملجإ و هادى مردم در امور دينى گشت.
در حـالـى كه بيـش از 5 ماه از ولادت آقا ((روح الله)) نمـى گذشت, طاغوتيان و خوانيـن تحت حمايت عمال حكومت وقت, نداى حق طلبى پدر را كه در برابر زورگـوييهايشان به مقاومت برخاسته بـود, خامـوش كـرده و وى را در مسير خمين به اراك به شهادت رساندنـد. بـديـن تـرتيب, امام خمينـى از اوان كـودكـى با رنج يتيمـى آشنا و بـا مفهوم شهادت روبه رو گرديد و پـس از شهادت پدر بزرگـوارش, دوران كـودكى و جـوانى را تحت سرپرستى مادر باايمانـش, بانـو هاجر كه خـود از خـانـدان علـم و تقـوا و از نـوادگـان مـرحـوم آيت الله خـوانسارى ـ صاحب كتاب زبـده التصانيف ـ بـود و همچنيـن نزد عمه بزرگـوارش صاحبه خانـم كه بانـويـى شجاع و حق جـو بـود, رشد كرد.

21/11/1281 ـ 12 ذيقعده 1320
مجتهد شهيد

آيت الله سيدمصطفى موسوى پدر بزرگوار امام خمينى در راه خميـن ـ اراك, مـورد سـوء قصد گروهى از اشرار منطقه قرار گرفت و بر اثر اصابت چند گلـوله به كتف و كمر در سـن 47 سالگى به شهادت رسيد. مرحوم سيدمصطفـى فرزند علامه جليل القدر مرحـوم سيد احمد مـوسـوى است كه به گفته برخـى, از خانـدان جليل صاحب ((عبقات الانـوار)) مى باشد.
ايشـان تحصيلات خـود را در نجف اشـرف و سـامـرا در زمان ميـرزاى شيرازى پيگيرى نمـود و جزء علما و مجتهدان عصر خـود قرار گرفت. از اجازه ها و اوراق و كتـابهايشان استفاده مـى شـود ايشان به در جه اجتهاد رسيـده و لقب ((فخـر المجتهديـن)) گـرفته بود.
وى پـس از بـازگشت از نجف اشـرف و از سال 1312 تا 1320 ق كه در خمين س***ت داشت, رهبرى و هدايت اهالى خميـن و حومه را به عهده مـى گيـرد و مشغول اداره امـور مـردم مـى گردد.
پدر بزرگـوار بنيانگذار جمهورى اسلامـى ايران در مدت اقامت خـود در خميـن, بشـدت در مقابل زورگـوييهاى ظالمان و خـوانيـن منطقه ايستادگـى مـى كرد و در راه دفاع از مردم مظلـوم از هيچ كـوششـى دريغ نمى نمـود, تا اينكه در سال 1320در حالى كه به همراه عده اى سوار و تفنگدار جهت مطلع كردن عضدالسلطان حاكم اراك و خميـن از اوضاع و احـوال نابسـامان خميـن و روستـاهاى اطـراف, عازم اراك بـود, در بين راه تـوسط دو سركرده خـوانيـن (جعفر قلى خان و رضا قلـى خان) مـورد حمله قرار مـى گيرد و در اثـر اصابت تير به لقإ الله مـى پيـونـدد. جنازه ايشان پـس از انتقال به نجف اشـرف, با حضـور علمـا و مـردم به خـاك سپـرده شـد.
قاتلان, پس از ارتكاب جنايت ددمنشانه خود, متوارى گشته, ولى پـس از مدتـى دستگير و به زندانـى در تهران منتقل شدند. يكـى از آن دو در زنـدان فـوت كـرد و فـرد ديگر به واسطه پيگيرى قاطعانه و مستمر بستگان آن شهيد, به اعدام محكوم شد و به جزاى خـود رسيد. ايشان داراى سه پسر و سه دختـر بـود. پسـرها عبارتنـد از: سيـد مرتضى, معروف به آيت الله پسنديده; سيد نورالديـن كه از محترمان مقيـم تهران بود و سيد روح الله ـ امام خمينى ـ كه آخريـن فرزند آن مرحوم مى باشند.

1288 ش ـ 1327 ق
آغاز تحصيل

امام خمينـى به منظور تحصيل دروس ابتدايـى درسـن 7 سالگـى عازم مكتبخانه آخـوند ((ملا ابـوالقاسـم)) در خميـن شد و ادامه درس و آمـوزش را نزد ((آقا شيخ جعفر)) شاگردى كرد و آنگاه وارد مدرسه شد و تمريـن و آمـوزش خط را نزد استاد ((آقا حمزه محلاتـى)) فرا گـرفت و قبل از پانزده سالگـى تحصيلات دبستان را به پايان بـرد.

1336 ق
درگذشت مادر

والده فاضله و مكرمه امام خمينى, بانـو هاجر خاتـون درايـن سال عالـم فانى را وداع گفت. مرگ مادر در حالى اتفاق افتاد كه امام خمينـى بيـش از پانزده سال از عمر خـود را نگذرانده بـود. ايـن پيشامـد انـدوهـى جانكاه بـر چهره امام نشانـد, امام هيچ يك از رنجها و سختيها و سيل حـوادث روزگـار او را در زنـدگــى متزلزل نساخت و وى در سـايه اعتماد به نفـس, به كسب پيشـرفت و تكامل و تحصيل علـم و دانـش و فضيلت پـرداخت.
((هاجـر خاتـون)) بانـوى باايمان و بزرگـوارى بـود كه نگهبان و مربى يتيمانش كه كوچكتريـن آنها ((روح الله)) چند ماهه بود, شد.
وى استوار ايستاد و از فرزنـدانـى خرد و ناتـوان, زنان و مردان بزرگ و پاكدامنى تربيت كرد كه فرزند كوچكتر او, حكـومت دو هزار و پانصـد ساله شاهنشاهـى را به زبـاله دان تاريخ فـرستاد و قـرن بيستـم را بـا قيـام الهى خـود زيـر و رو كرد.
ايشان با هميارى و كمك ((صاحبه خانـم)) عمه بزرگوار امام, پس از شهادت پـدر امـام خمينـى به منظور اجـراى عدالت و خـونخـواهــى شهيـدشان سفـرى مخـاطـرهآميز را آغاز كـردنـد و در پـايتخت بـا استقامت و شهامت خـويـش آنقـدر ماندنـد تا سرانجام عدالت را در بـاره قـاتل آيت الله شهيـد اجـرا كـردند.

1336 ق
درگذشت عمه امام

در ايـن سال بانو ((صاحبه خانم)) عمه بزرگوار امام خمينى در اثر بيمارى دار فـانـى را وداع گفت. عمه مكـرمه امام شيـرزن دلاور و شجاعى بـود كه در برابر دزدان و اشرار مى ايستاد و كلامـش همچـون فرمانده اى متنفذ بود.
آيت الله پسنـديـده در خـاطـرات خـود از وى به عنـــوان ((عالمه باشهامت)) نام مى برد. مقبره ايـن بانوى مـومنه و فاضله در كنار قبر مادر بزرگـوار امام خمينى در ((خاكفرج)) در جـوار امامزاده احمـد از نـوادگـان امـام سجـاد(ع) قـرار گرفته است.

1339 ق
هجرت به اراك

امام خمينـى پـس از آمـوزش صرف و نحـو و منطق به مـدت سه سال در محضر برادر بزرگـش (آيت الله سيدمرتضـى پسنـديـده) رهسپار حـوزه علميه اراك كه تحت زعامت مـرحـوم آيت الله حاج شيخ عبـدالكـريـم حـائرى يزدى رونق بسزايـى داشت, شـد و در محضـر اساتيـد فـن به آموختن ادبيات مشغول گرديد.
ايشـان فـراگيـرى كتـاب مطـول را نزد مـرحـوم ((شيخ محمـدعلــى بـروجـردى)) و ادامه منطق را نزد مـرحـوم ((حـاج شيخ محمـــــد گلپايگانـى)) و شـرح لمعه را نزد مـرحـوم ((آقاى عباس اراكـى)) آغاز كرد.
همچنيـن ايشان از محضر اساتيد ديگرى همچـون ((آقا ميرزا محمـود افتخار العلما)), ((آقا ميرزا مهدى داعى)) و ((ميرزا رضا نجفـى خمينى)) استفاده نمود.

فروردين 1300 ـ رجب 1340 ق
هجرت به قم

امام خمينـى همزمان با هجـرت آيت الله حائرى يزدى به قـم, رهسپار حـوزه علميه قـم گـرديـد. ايشـان پـس از ورود به قـم در مـدرسه ((دارالشفـا)) مسكـن گزيـد و در حـوزه تازه تـإسيـس آن سـامان تحصيلات خـود را با جـديت دنبال نمـود و به سـرعت مـراحل تحصيلات علـوم حـوزوى را نزد استادان طـى كرد و از محضـر اساتيـدى بزرگ همچـون مـرحـوم آقـاميـرزا محمـدعلـى اديب تهرانــــى, آيت الله سيدمحمدتقى خـوانسارى و آيت الله سيدعلى يثربى كاشانى بهره برد.

1345 ق
شركت در دروس عاليه

امام خمينـى پـس از اتمام دوره سطح, شـركت در درس خـارج آيت الله حائرى را آغاز نمـود. در محضـر آن استـاد بزرگ بـود كه تـوانست سطـوح عالى علمى و مبانى فقهى و اصـولى خـود را تحكيـم و تكميل نموده و به درجه اجتهاد برسد.
هنگـام رحلت آيت الله حـائرى در سال 1355 كه امام در 35 سـالگـى بود, داراى مبناى متقـن, محكم و مستقل بود و در زمره فضلاى نامى و نـوابغ علمـى حـوزه قـرار داشت. ايشـان علاوه بـر مقام ممتـاز فقـاهت, در علـوم هيـإت و فلسفه و حكمت و عرفـــان و اخلاق نيز داراى مهارت ويژه و تخصصـى كـامل بـود. استـاد ايشـان در علـوم هيإت و رياضيـات و فلسفه, مـرحـوم حـاج سيـد ابـوالحسـن رفيعى قزوينـى بـود. امام ادامه ايـن دروس, به اضـافه علـوم معنـوى و عرفانـى را نزد مرحـوم آقا ميرزا علـى اكبر حكمـى يزدى آمـوخت و عروض و قـوافـى و فلسفه اسلامـى و غرب را نزد مـرحـوم آقــا شيخ محمدرضا مسجدشاهى اصفهانى و اخلاق و عرفان را مقدارى نزد مرحـوم آيت الله حاج ميرزا جـواد ملكـى تبريزى و عاليتريـن سطـوح عرفان نظرى و عملـى را به مـدت شـش سال نزد مرحـوم آيت الله آقا ميرزا محمدعلى شاهآبادى فرا گرفت.
امام خمينـى علاوه بـر دروس رايج حـوزه, به دليل تـوجه به مسايل علمى و فرهنگـى خارج از حـوزه و مجامع روشنفكرى و دانشگاهى, در سـن 26 سالگـى به آمـوختـن فلسفه دارويـن و نقـد آن نزد مرحـوم آيت الله حـاج شيخ محمـدرضا نجفـى اصفهانـى مسجـدشاهـى پـرداخت. بنا به گفته برخى, امام مدتـى را نيز صرف فراگيرى زبان انگليسى كرد.

1347 ق
آغاز تدريس فلسفه و عرفان

امام خمينى تدريس كتب فلسفى را در سـن 27سالگى آغاز نمود, ليكن دقت و احتيـاط كـامل را در انتخـاب شـاگـرد و كتـاب مــورد بحث مـى نمـود. ايشان مقيـد بـود در مجلـس درس, افـراد لايق و فاضل و معتقـد شـركت نماينـد. امام دايما بـا بـرگزارى امتحان كتبـى و شفاهـى, ميزان فـراگيرى شاگردان را كنتـرل مـى نمـود و در صـورت احراز عدم شايستگى, از شركت آنان در مجلـس درس جلـوگيرى مى كرد. ضمنا همزمـان بـا تـدريـس فلسفه, بـراى افـراد شـايسته و مـورد اعتماد, به طـور خصـوصى بحثـى از علـوم عرفان را نيز شروع كرد.

1307 ش ـ 1347 ق
آغاز تـإليف كتـاب (شـرح دعاى سحر)

امام خمينـى از سـن 27سالگـى در كنار تحصيل و تدريـس, اقدام به تإليف و تصنيف نمود. حاصل ايـن كوشـش, تإليف دهها جلد كتاب و شرح و حاشيه بر چند كتاب در مـوضـوع فقه, اصـول, تفسير, عرفان, اخلاق, احكام و فلسفه بـود كه تعداد زيادى از آنها چاپ و منتشـر شـده است. شـوق به تإليف و تصنيف در تمام دوران نهضت تـا آغاز انقلاب همچنان ادامه داشت. پـس از پيـروزى انقلاب اسلامـى, به علت گـرفتـاريهاى متعدد, امام فـرصت نگـارش نيافت, امـا همچنان بـا ايراد سخنرانـى و صـدور پيامها و اطلاعيه هاى متعدد به مناسبتهاى گوناگـون و بـرگزارى چنـد جلسه تفسيـر ـ كه از سيما پخـش شـد ـ گنجينه ارزشمندى از احكام علمى و عملى اسلام را كه چـون ((صحيفه نـور)) است, بـراى امت اسلام به يـادگار گذاشت.
((شرح دعاى سحر)) ظاهرا اوليـن اثرى است كه توسط امام خمينى در سن 27 سالگى تحرير شده است.
ايـن كتاب از كتابهاى عرفانـى حضـرت امام و ماننـد تإليف ديگر ايشان, مصباح الهدايه قابل استفاده كسـانـى است كه بـا فلسفه و عرفان آشنايـى كامل داشته باشند. سال تإليف ايـن كتاب, همزمان با ورود مرحوم آيت الله شاهآبادى به قـم است و تإليف ايـن كتاب در سال اول شاگردى در نزد آن مرحوم اين نكته را روشـن مى كند كه حضرت امام ـ همان طور كه خود در اوليـن برخورد و ملاقات با آقاى شاهآبادى اظهار داشته بـود ـ فلسفه را قبلا خـوانـده و در عرفان نيز كار كرده و استاد ديده بود. ايـن كتاب به زبان عربى نگاشته شده و با تـرجمه فارسـى, پـس از پيروزى انقلاب منتشـر شـده است.
امام خمينـى كتابهاى عرفانـى ديگـرى همچـون ((حاشيه بـر مصبـاح الانـس)) و ((رسـاله لقـإ الله)) را نيز تحـريـر نمـود.

1308 ش ـ 1347 ق
ازدواج

امام خمينـى در سـن 28 سالگـى با خانـم قـدس ايران ثقفـى, فرزند مكـرمه آيت الله حـاج ميـرزا محمـد ثقفـى تهرانـى ازدواج نمـود. آيت الله حاج ميرزا محمـد ثقفـى ـ فرزند مرحـوم آيت الله حاج شيخ ابـوالفضل كلانتر ـ كه در آن زمان در حوزه علميه قـم مى زيست, به واسطه مـرحـوم آيت الله لـواسـانـى بـا امام آشنا شـد و در همان بـرخـورد اول, شيفته فضايل علمـى و اخلاقـى و مجذوب روح بـاعظمت ايشـان شـد; از ايـن رو بـدون تـإمل پيشنهاد ايشـان را در امـر ازدواج پذيرفت. خانـم ثقفـى در مدت قريب به 60 سال زندگى مشترك با امام خمينى متحمل سختيها و مشكلات فراوانـى شـد و در پيشبـرد نهضت اسلامـى, همگام و همراه امام بـود. همسر مكرمه امام متـولد 1292 ش مى باشد و ثمره ايـن ازدواج, 7 فرزند به نامهاى: مصطفـى, صـديقه, فريده, فهيمه, سعيده, احمد و لطيفه مـى باشـد كه در حال حـاضـر سه دختـر در قيـد حيـات مـى بـاشند.

آذر 1309 ـ 12 رجب 1349
ولادت اولين فرزند

((حاج آقا مصطفى)) اوليـن فرزندامام در شهرستان قم ديده به جهان گشـود. ايشان پـس از اتمام دروس ابتدايى, به تحصيل علـوم اسلامى در حوزه علميه قـم پرداخت و دوره سطح را از محضر اساتيـد حـوزه همچـون آيت الله مـرتضـى حائرى, آيت الله شهيـد صـدوقـى, آيت الله سلطانى و آيت الله شيخ محمدجـواد اصفهانى بهره برد, و در سـن 21 سالگـى از حـوزه درس خارج و فقه مرجع بزرگ وقت مـرحـوم آيت الله بـروجـردى استفاده كرد و درس خارج اصـول را در محضر امام شـروع كرد و پـس از درگذشت آيت الله بروجردى, در حـوزه درس فقه و اصول پـدر بزرگـوارش و نيز علامه بزرگ مـرحـوم ميـرداماد شـركت كـرد.
آيت الله سيد مصطفـى خمينى علاوه بر مقام و درجه اجتهاد در فقه و اصول, در علوم معقول و فلسفه و كلام نيز تبحر داشت و قبل از سـن 30 سالگى جامع دانـش معقول و منقول گرديد و مدت ده سال در حوزه علميه نجف خـارج اصـول تـدريـس مـى كـرد.
از ايشان تإليفاتـى در زمينه هاى مختلف فقهى, اصـولـى, تفسير و ... به جا مانده است. ايشان از سال 1341 وارد فعاليتهاى سياسـى شد و پـس از تبعيد امام به تركيه, وى نيز تبعيد شـد و تا هنگام شهادت همراه و ياور امام بـود. مقبـره آن مـرحـوم در نجف اشـرف مى باشد.

1318 ش ـ 4 محرم 1358 ق
تإليف كتاب ((چهل حديث))

كتاب ((اربعيـن)) شـرح چهل حـديث از پيشـوايان معصـوم(ع) است كه تـوسط امـام و به زبـان فـارسـى تـإليف شـده است.
كتاب فوق در اصل عمدتا تقريرات درس ايشان است كه مضاميـن آن را در مدرسه فيضيه و ملاصادق در قـم براى شاگردان خود ايراد فرموده و سپـس تصميـم گـرفتنـد آن را به صـورت كتـاب بنگـارند.
حضرت امام در آغاز كتاب فرمـوده اند: ((ايـن بنده بـى بضاعت ضعيف مدتـى بـود با خـود حديث مى كردم كه چهل حديث از احاديث اهل بيت عصمت و طهارت(ع[ (را] كه در كتب معتبـره اصحاب و علما ثبت است, جمعآورى كنم, كه با حال عامه مناسبتى داشته باشد و از ايـن جهت آن را به زبان فارسى نگاشته كه فارسـى زبانان از آن بهره گيرنـد ... )).
امـام در آغاز حـديث اول, چهار نفـر از مشـايخ را كه به ايشـان اجازه روايت حـديث داده اند, به ايـن تـرتيب نام بـرده انـد: شيخ محمـدرضا آل علامه, حاج شيخ عبـاس قمـى, سيـد محسـن اميـن و سيـد ابوالقاسم دهكردى اصفهانى.

30/1/1321 ش ـ 1361 ق
تإليف كتاب ((آداب نماز))

كتاب ((آداب الصلاه)) يكـى از تـإليفات امام است كه نگارش آن در ايـن تاريخ به پـايان رسيـد. در ايـن كتاب آداب قلبـى و اسـرار معنـوى نماز مطرح شـده است. در ايـن كتاب تفسير سـوره هاى حمد و تـوحيد و قـدر به صـورت عرفانـى و نسبتا مفصل آمده است. سه سال پيش از تإليف ايـن كتاب, در يكى از آثار گرانقدر حضرت امام به نام ((سر الصلاه)) هميـن معانى به صـورت موجز و به زبان خاص اهل عرفان به نگارش در آمده بود, لكـن ايشان به منظور استفاده مردم به تـإليف كتـاب حـاضـر به زبـان سـاده پـرداختند.

1322 ش
تإليف كتاب ((كشف الاسرار))

امام خمينى با انتشار كتاب ((كشف الاسـرار)) فعاليت علنـى سياسـى خـود را كه آكنده از انتقاد به سياستهاى استعمارى و ضـد اسلامـى رضـاخـان و پـس از او بـود, آغاز كـرد و نسبت به ادامه همـــان سياستها ـ بلكه بـدتر از آن ـ پـس از فرار رضاخان, به همه مردم بخصـوص علمـا و روحـانيـون حـوزه هـاى علميه هشدار داد.
ايشان كتاب فـوق را در رد كتـاب ((اسـرار هزار ساله)) كه تـوسط شخصـى منحـرف و به منظور تـرويج وهـــابيت و در رد تشيع و اسلام نـوشته شـده بـود, به رشته تحرير در آوردند. امام به جهت اهميت موضوع, تدريـس خـود را در قـم تعطيل و پاسخ كتاب فوق را به طور مستـدل بيان كردنـد; به گـونه اى كه در اثر فعاليت شبانه روزى در نگـارش كتـاب فـوق از نـاحيه چشـم بيمـار شـدند.
حضـرت امام ميفرمـود: ((يك روز بـراى درس به طـرف مـدرسه فيضيه مـى رفتـم. در وسط راه متـوجه شـدم كه عده اى راجع به كتاب اسرار هزار ساله بحث و گفتگـو مى كنند. يك مرتبه به ذهنـم آمد كه عجب, ما داريم مى رويم درس اخلاق مـى گـوييـم و حال آنكه ايـن بحثها در حـوزه مطرح است!)) ايشان از وسط راه برمـى گردنـد و ظرف مـدت يك ماه تا چهل روز تقـريبا تمام كارهايشان را رها مـى كننـد و كتاب فوق را مى نويسند.
ايشان در مقـدمه كتـاب مـى نـويسنـد: ((امـروز كه دنياى آتـش خيز بناچارى دست خـود را به طرف ديـن و روحانيت دراز كرده ... بعضى از نـويسندگان ما حمله به ديـن و ديندارى و روحانيت را بر خـود لازم دانسته, بدون آنكه خـودشان نيز مقصودى جز فتنه انگيزى داشته باشنـد, با قلمهاى ننگين خـود اوراقـى را سياه كرده, بيـن عامه مردم پخـش كرده اند. غافل از آنكه سست كردن مردم, امروز به ديـن و دينـدارى و روحـانيت از بزرگتـريـن جنايات است كه بـراى فناى كشـور اسلامى هيچ چيز بيـش از آن كمك كارى نمـى كند)). امام خمينى همچنيـن در كتاب فـوق بـراى اوليـن بـار به طـرح مسإله ((ولايت فقيه)) و حكومت اسلامى پرداختند و بر لزوم حكـومت اسلامـى تإكيد ورزيدند.

15/2/1323 ش ـ 11 جمـادى الاولـى 1363
تاريخى ترين سند مبارزه

پس از كشف الاسرار تاريخى تريـن سند مبارزه امام قطعه اى است كه به درخـواست مرحـوم حجت الاسلام وزيرى در يزد, در دفتـرى كه به منظور گـردآورى دستنوشته علما و بزرگان قـرار داده بـود, نـوشته انـد. در ايـن سند كه با آيه شريفه ((قل انما اعظكم بواحده ان تقوموا لله مثنـى و فرادى)) آغاز شـده است, حضرت امام ((قيام لله)) را تنها راه اصلاح دو جهان بيان مى كنند و مـى نـويسنـد: ((قيام براى خـدا است كه خاتـم النبييـن(ص) را يك تنه بر تمام عادات و عقايد جاهليت غلبه داد و بتها را از خانه خـدا برانـداخت و به جاى آن توحيد و تقوا را گذاشت)).
ايشان در ادامه در باره عواقب و مضـرات تـرك قيام بـراى خـدا و اقدام براى منافع شخصى نـوشته اند: ((خودخـواهى و ترك قيام براى خـدا ما را به ايـن روزگار سياه رسانده و همه جهانيان را بر ما چيـره كـرده و كشـورهـاى اسلامـى را زيـر نفـوذ ديگـران درآورده [است])).
امام خمينـى در پـايـان ايـن سنـد از همه علمـا و روحـانيـون و دينداران خداخـواه دعوت مـى نمايند براى نجات ديـن از دست مشتـى شهوتران قيام كنند.
ايـن نامه كه در واقع بيانيه اى سياسى و مبارزاتـى است, در آغاز نخستيـن جلـد مجمـوعه صحيفه نـور آمده است.

1363 ق
تعطيل درس براى رفع شبهات

تخصص ويژه امـام در علـوم عقلـى مـوجب شـدايشـان در همـان اوان جـوانى, پاسخگوى اشكالات و شبهات عقلى نسبت به اسلام باشد. در آن زمان كسانى كه نسبت به مسايل دينـى سـوال داشتند, به قـم رجـوع مـى كردند و با اينكه علماى طراز اول در قـم حضـور داشتند, آنان را بـراى بـرطـرف كـردن ابهام و اشكال به حضـور امام راهنمايـى مى كردند.
هنگامى كه شخصـى, به علت شبهاتـى كه معاندان به او تلقيـن كرده بـودند, در ايمان و عقايد دينـى خـود دچار لغزش شـده و براى به دست آوردن حقيقت به قـم مراجعه كرده بـود, وى را به امام خمينى معرفـى كـردنـد. ايشان با پشتكار و اهتمام فـراوان در مقام رفع شبهه و ابهامات برآمد. اهتمام امام به ايـن موضـوع در حدى بـود كه سه روز درس خويـش را تعطيل نمود و سرانجام موفق شد شبهات را از بيـن ببرد و از انحطاط فكرى و سقوط آن شخص در منجلاب تباهى و گمراهـى جلـوگيرى نمايـد و به راه حق و حقيقت راهنماييـش كنـد.

1364 ق
آغاز تدريس خارج فقه و اصول

امام خمينـى تـدريـس خارج فقه و اصـول راهمزمان با ورود مرحـوم آيت الله بروجردى به قـم آغاز كرد. ايشان قبل از شروع درس خارج, ساليان درازى به تدريـس ((سطح)) اشتغال داشت و كتب فقه و اصـول را با بيانى شيوا براى گروهى از فضلا و محصلان علوم اسلامى تبييـن مى نمود.
ايشان با شروع درس خارج فقه و اصـول و در ادامه آن, با سـرمايه سرشار علمى خـويـش, جـويبارهايى از علـم و دانـش و فضيلت را در بـوستان روحانيت روان ساخت و ابـواب و نظرات جـديـدى را در فقه گشـود و فقه و حكومت را در هـم آميخت و صدها شاگرد فاضل و مبرز تـربيت نمـود كه بسيارى از آنها نقـش مهمـى در ايجاد و استمرار نهضت اسلامى ايفا نمودند.
امام طى سالهاى طولانى, در حوزه علميه قـم به تدريس چنديـن دوره فقه, اصـول, فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامـى در مدرسه فيضيه, مسجد اعظم, مسجد محمديه, مدرسه حاج ملا صادق, مسجد سلماسـى و ... همت گماشت.

24/12/1324 ش
ولادت حاج سيداحمدآقا

در ايـن سـال مـرحـوم حـاج سيـداحمـدآقـا ديـده به جهان گشـود. ايشان دوران كودكى خـود را در حالى سپرى كرد كه والد بزرگوارش, مبارزه سياسى خويـش عليه ظلـم و ستـم را به مقتضاى فضاى آن روز آغاز كرده و به عنـوان مجتهد بـرجسته و پرآوازه در حـوزه عليمه قـم مطرح بود. وى پـس از طى دوران تحصيل موفق به اخذ ديپلـم در رشته طبيعى از دبيرستان حكيـم نظامـى قـم شد و پـس از آن تحصيل علوم دينى را آغاز نمود. مرحوم حاج سيداحمد پـس از تبعيد امام, چنـديـن بار مخفيانه به نزد پـدر در نجف رفت, كه در مـواردى با واكنـش ساواك روبه رو گشت. ايشان در طول زندگانى خويـش به عنوان يار و همراه امام مطرح بـود. حضـرت امام در تاريخ 1361/8/23 در بـاره مـواضع گذشته و حـال احمـدآقـا نـوشت: ((... اينجـانب در پيشگاه مقدس حق شهادت مى دهـم كه[ احمد] از اول انقلاب تاكنـون و از پيـش از انقلاب در زمانى كه وارد ايـن نحـو مسايل سياسـى شده است, از او رفتار يا گفتارى كه بر خلاف مسير انقلاب اسلامـى ايران باشد, نديده ام و در تمام مراحل از انقلاب پشتيبانـى نمـوده و در مرحله پيروزى شكـوهمند انقلاب معيـن و كمك كار مـن بـوده و هست و كارى بر خلاف نظر مـن انجام نمى دهد ...)). ايشان سرانجام پـس از عارضه قلبـى و تنفسى و على رغم پنج روز تلاش پزشكان در شامگاه 25 اسفند ماه 1373 دعوت حق را لبيك گفت و به ديدار پـدر در پيشگاه حق نايل شد.

1325 ش
تلاش بـراى مـرجعيت آيت الله بـروجـردى

به دنبال رحلت آيت الله العظمـى سيـد ابـوالحسـن اصفهانـى و طـرح مسإله جانشينـى ايشان در دوره حساس پـس از رضاخان, امام كه در آن سالها از مـدرسان بنام حـوزه علميه قـم به شمار مـى رفت, بـا تـوجه به بينـش عميق نسبت به موقعيت و مسـووليت مراجع تقليد در جامعه و امـور سياسـى تلاشهاى گستـرده اى را بـراى تثبيت مـرجعيت آيت الله بـروجـردى آغاز كرد. امام از سالهاى سياه و ديكتاتـورى رضاخان به خـوبى به ياد داشت در اثر بـى اعتنايـى و عدم مـداخله برخى از مراجع در امور سياسى, رضاخان پايه هاى حكومت ديكتاتـورى خـود را محكـم كرد و به حـريـم اسلام, روحانيت و حـوزه هاى علميه يـورش برد و حتـى حريـم محدود درس و بحث حـوزه را محترم نشمرد.
با تـوجه به تجـربيات تلخ فـوق و با شناختـى كه امام از مقام و مـرتبه آيت الله بـروجـردى داشت و مـى دانست ايشـان از شـاگـردان برجسته آخـونـد خراسانى ـ رهبـر روحانـى مشروطه ـ است و نيز با عنايت به مـوضعگيـرى شجـاعانه اى كه ايشان در مقابل خلافكاريها و قانـون شكنيهاى رضاخان داشت, كـوشـش فـراوانـى كـرد تا ايشان را متقاعد سازد به قـم مهاجـرت نمـوده و مـرجعيت و رهبـرى دينـى و سياسى مردم را پذيرا شوند. بديـن منظور با ارسال نامه و سفر به شهرهاى مختلف, نظر مـوافق علماى شهرها را نسبت به مرجعيت ايشان جلب نمود.
پـس از سكـونت آيت الله بروجردى در قـم, بزودى ايشان مورد تـوجه علما و طلاب حـوزه و عمـوم مردم قـرار گـرفت و در مـدت كـوتاهـى مرجعيت تقليـد اكثر مردم كشور و شيعيان خارج از كشـور را احراز نمود.
پـس از يك دوره فترت چند ساله در حـوزه ها, نظم و انضباط در امر تعليـم و تربيت و شهريه طلاب به وجـود آمد و مدارس علميه جـديدى در شهرستانها تإسيس شد, تا بتواند به تعليـم و تربيت طلاب بومى بپردازد و بديـن وسيله تبليغات مذهبى و امـور دينى ولايات اداره شد. براى نخستيـن بار روحانيون فاضل و دانشمند به خارج از كشور و از جمله اروپا اعزام شـدند, تا امـور تبليغى و مذهبـى شيعيان خـارج از كشـور را هـدايت و اداره نمـايند.
امام همچنيـن طلاب فاضل و جـوان حوزه را تشويق به نويسندگى كرد. در آن اوقات سعى امام در ايـن بـود كه مسـايل حـوزه و جـامعه و جـريان سياسـى كشـور به اطلاع آيت الله بـروجـردى بـرسـد. متقابلا آيت الله بروجردى احترام و اعتماد خاصـى بـراى امام قايل بـود و در موارد متعددى ايشان را به عنوان نماينده تام الاختيار خـود در اداره حـوزه و گفتگـوهـاى سيـاسـى مـى گمـاشت.

9/1/1340
مرجعيت امام

به دنبال ارتحال آيت الله العظمـى بـروجـردى, مرجعيت امام خمينـى فـراگير شـد و مـورد استقبال مردم ايران قرار گرفت و بسيارى از علما, ايشان را به عنوان مرجع اعلم معرفى نمودند. ايـن در حالى بـود كه حضرت امام بشدت از مطرح شدن خويـش به عنوان مرجع تقليد پرهيز داشت; ايـن در حالـى بود كه فتاواى امام بـر تمام ابـواب كتاب عروه الـوثقـى پنج سال قبل از رحلت آيت الله بـروجردى پايان يافته بـود و در هميـن سالها حاشيه بـر كتـاب وسيله النجـاه به عنـوان رسـاله عمليه ايشـان نيز نگـارش يـافته بود.
ايشان حتى حاضر به چاپ رساله خود نبود و در برابر ايـن درخواست فرمـوده بـود: ((آنهايى كه به رساله مـن احتياج دارند, خـودشان ببرند و چاپ كنند)).
شايـان ذكـر است شـاه پـس از درگذشت آيت الله بـروجـردى تلگـرام تسليتـى به آيت الله حكيـم در نجف فرستاد, تا بديـن وسيله نظرها را به خارج ايران معطوف دارد!

1/10/1340
بى اعتنايى به نخست وزير

علـى امينـى, نخست وزير رژيـم شاه كه براى ديداربا مراجع قـم به ايـن شهر آمده بود, مورد استقبال و احترام قرار گرفت, اما امام وى را تعظيـم و تكريـم نكـرد. ايشان با بيانات صـريح و قاطعانه امكان سوءاستفاده و بهره بردارى از ايـن ملاقات را سلب نمود. على امينى پـس از مراجعت به تهران, در گفتگـو با آيت الله كاشانى از ابهت و عظمت روحـى ايشـان تجليل كـرد.

16/7/1341
مقـابله بـا غائله انجمنهاى ايـالتـى و ولايتى

به دنبال تصـويب طرح((لايحه انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى)) و اعلام آن در مطبـوعات مبنـى بـر حذف قيـد اسلام از شــــــرايط انتخاب كننـدگان و انتخـاب شـونـدگـان و اداى سـوگنـد به ((كتـاب آسمانـى)) به جاى قرآن كريـم, كه در جهت اسلام زدايى صـورت گرفت, امـام و جمعى از مـراجع و علمـاى قـم بـا تشكيل جلسه اى در منزل مرحـوم آيت الله شيخ مرتضـى حائرى به بحث و تبادل نظر پرداختنـد. پس از آن هر كدام از مراجع, تلگرامى به شاه مخابره كردند. متـن تلگراف امام لحن تندترى داشت.
در بخشـى از تلگـراف امـام چنيـن آمـده بـود: ((به طـورى كه در روزنـامه هـا منتشـر است, دولت در انجمنهاى ايـالتـى و ولايتــى, ((اسلام)) را در رإى دهنـدگان و منتخبين شـرط نكرده و ايـن امر مـوجب نگرانـى علماى اعلام و ساير طبقات مسلميـن است. صلاح مملكت در حفظ احكـام ديـن مبيـن اسلام و آرامـش قلوب است.
مستـدعى است امر فـرماييـد مطالبـى را كه مخالف ديانت مقـدسه و مذهب رسمى كشـور است, از برنامه هاى دولتى و حزبى حذف نمايند)). اما شاه در پاسخ تلگـرام مـراجع, مـوضـوع را به نخست وزير محـول كرد! شايان ذكـر است شاه پاسخ تلگـرام امام را چنـد روز پـس از پاسخ ساير مراجع ارسال كـرد. تشكيل جلسه فـوق و صـدور اعلاميه و مخابره تلگرام به شاه و سخنرانيهاى روشنگرانه امام رژيـم را با مشكلاتى مواجه ساخت.
امام خمينـى در جلسه يادشـده پيشنهاد كـرد متـن تلگرامهايـى كه علما و به هيإت حاكمه مخابـره مـى كننـد, چاپ شـود و در دستـرس عمـوم قـرار گيـرد, تا عامه مـردم از اقـدامات و نظر پيشـوايان اسلامـى در بـاره تصـويب لايحه فـوق مطلع شـونـد. امـام در ايــن پيشنهاد, مـاننـد هميشه, حضـور مـردم را در صحنه مبـارزه لازم و اجتناب ناپذيـر دانسته و به حاضـران در جلسه تإكيـد كـرد بـدون حضـور آگـاهـانه مـردم, مبـارزه به پيـش نمى رود.

20/8/1341
اعتراض به سكوت دولت

امام خمينى در اعتراض به سكـوت دولت درغائله انجمنهاى ايالتى و ولايتى و عدم تـوجه به مخالفتهاى مراجع و علما و مردم و در پاسخ به كسب تكليف مردم در ايـن قضيه طـى سخنانى فرمـود: ((... خـوب است كسانى كه ايـن بيانات را مى نـويسند, به مقامات دولتـى اطلاع دهند كه بيـش از ايـن با احساسات مردم بازى نكننـد. علماى اسلام دست بردار نيستند. اگر آنها خيال مـى كننـد با امروز و فردا كردن مـى تـواننـد مـوضـوع را مسكـوت بگذارنـد, اشتبـاه است.
ابـدا ايـن طـور نيست. كار خيلـى مهم است. صحبت خطر بـراى اسلام است. علماى اسلام نمـى تـواننـد ساكت بماننـد ... قضيه منحصـر به علماى ايران نيست. علماى عراق, علماى مصـر, علماى يمـن و علماى سـايـر نقـاط اسلامـى هـم در ايـن مـوضـوع بـا ما هستنـد ...)).

9/9/1341
عقب نشينى رژيم

به دنبال اعتراضات گستـرده امام و سايـر مـراجع وعلما و قيام و خـروش ملت عليه لايحه ((انجمنهاى ايـالتـى و ولايتـى)) و افشــاى تـوطئه هاى رژيـم, اسـدالله علـم در يك مصـاحبه مطبـوعاتـى, لغو تصويبنامه را رسما اعلام داشت و روزنامه ها نيز در تيتر اول خـود نوشتند: ((در هيإت دولت تصويب شد كه تصـويبنامه مورخه 41/7/14 قابل اجرا نخواهد بود)). و بديـن ترتيب غائله پـس از گذشت كمتر از دو ماه پايان يافت.
شايان ذكر است رژيـم قبل از ايـن با ارسال تلگرامهاى خصـوصى به مراجع لغو تصويبنامه را اعلام كرده بـود, لكـن امام پايان ماجرا را منـوط به اعلام رسمـى لغو تصـويبنامه و درج آن در روزنـامه ها دانسته و طى سخنانى فرموده بـود: ((.. هر چند مضمون تلگرافى كه براى علماى قـم فرستاده, قانع كننده مـى باشـد, ولـى تا در جرايد رسمـى كشـور لغو تصـويبنـامه به طـور صـريح اعلام نگـردد, مـــا نمى توانيم به ايـن تلگراف ترتيب اثر دهيم, و هيإت حاكمه بداند كه اگر خبـر لغو تصـويبنامه را در جـرايـد اعلام نكنـد, ما ايـن تلگراف را كإن لـم يكـن فـرض كـرده, به مبارزه ادامه خـواهيـم داد)).

19/10/1341
مقابله با رفراندم فرمايشى

پـس از اعلام لغو تصـويبنامه انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتـى, شاه به منظور تحكيـم سلطه آمريكا و كاهـش فشارهاى مـردمـى عليه رژيـم, بـرنامه رفـورمـى خـود تحت عنـوان ((اصـول ششگانه انقلاب سفيـد!)) را اعلام كـرد و به رفـرانـدم گذاشت.
لـوايح فـوق طرح امپرياليستى بـود كه كاخ سفيد, اجراى آن را در كشـورهاى تـوسعه نيافته و از جمله ايران در نظر گرفته بـود و آن را مانع بزرگـى براى نفـوذ كمـونيسـم مـى دانست. آمريكا بر ايـن عقيـده بـود كه دهقانان و كارگـران, نيروى عظيمـى هستنـد كه با جنبشهاى خـود در فـرصتهاى مناسب مـى تـواننـد وضعى شبيه آنچه در چيـن, كوبا, ويتنام و ... اتفاق افتاد, به وجـود آورند و اجراى طرحهايى چون اصلاحات ارضى و سهيـم كردن كارگران در سود كارخانه, مـى تـوانـد مـانع وقـوع چنيـن رخـدادهـايـى شـود.
امام با درايت و هوشيارى خاص خـود و با وقوف بر آثار شـوم ايـن تـوطئه, با علمـا در بـاره لـوايح ششگـانه به گفتگـو پـرداخت و نقشه هاى پليد رژيـم را تشريح كرد اما با توجه به عدم اطلاع برخى از مقامات روحانـى از مسايل پشت پرده و بيگانه بـودن با مبارزه سياسى گفتگوها بى نتيجه ماند.
جلسات فـوق ادامه يافت, تا اينكه مقرر شـد نماينـده شاه به قـم فـرا خـوانـده شـود و اهـداف و انگيزه هاى رژيـم از طـرح باصطلاح ((انقلاب سفيـد)) بـراى مـراجع و علما تشـريح شـود و ضمنا نظرات علماى قـم به شاه و ديگر سردمداران رژيـم منعكس شود. نماينده اى از طرف شاه با امام و مراجع به گفتگـو پرداخت كه نتيجه مطلـوبى به دنبـال نـداشت و نكات مبهم لـوايح پيشنهادى شاه روشـن نشـد.
حضرت امام پـس از آن, آيت الله روح الله كمالوند يكى از روحانيون داراى نفـوذ را براى مذاكره مستقيـم با شاه فرستاد. شاه به جاى پاسخگـويـى به ابهامات, به انتقاد شـديـد از روحانيـون پرداخت.
پـس از ايـن ملاقـات, جلسه اى به ابتكار امام بـا حضـور مـراجع و علماى بـرجسته قـم, به منظور شنيـدن گزارش ملاقـات و اخذ تصميـم نهايى تشكيل و نظرات مختلفـى ارايه شد. حضرت امام پـس از شنيدن ديدگاه ساير علما طـى سخنانى به تشريح خط مشـى مبارزه, در آغاز وضعيت حساس پيـش آمـده, پرداخت و فرمـود: ((آقايان تـوجه داشته باشنـد كه بـا وضعى كه پيـش آمـده, آينـده تاريك و مسـووليت ما سنگيـن و دشـوار مـى باشد ... آن كه روبه روى ما قرار دارد و طرف خطاب و حساب ما مـى باشـد, شخص شاه است كه در مرز مرگ و زنـدگـى قرار گرفته[ است] ...
خطرى كه اكنون عمـوم مردم را تهديد مى كند, بزرگتر از آن است كه بتوان از آن چشـم پوشيد ... ملت اسلام در معرض فنا و نيستى قرار خـواهد گرفت ... كارى كه از ما ساخته است, بيدار كردن و متـوجه ساختـن مردم است. آن وقت خـواهيد ديد كه داراى چه نيروى عظيمـى خـواهيـم بـود كه زوال ناپذيـر است و تـوپ و تـانك هـم حـريف آن نمى شـود)). پـس از بيانات فـوق مقرر شد مراجع و علما, هر يك با صـدور اعلاميه اى به مخالفت با ((رفراندم)) تحميلـى شاه بپردازند و اقـدام به افشـاگـرى عليه رژيـم نمـايند.

اوايل بهمن 1341
اسلام در خطر كفر

به دنبـال حـوادث روز دوم و سـوم بهمـن 1341در تهران كه پيامـد پيام تحريـم رفرانـدم از سـوى امام و ديگر مراجع بـود و سركـوب تظاهـرات آرام مردم و مـوج عظيـم دستگيـرى روحانيـون و مـردم و محاصره منزل آيت الله بهبهانى و آيت الله خـوانسارى, امام اعلاميه تاريخـى خود را با آگاهى از وقايع خـونيـن تهران صادر كرد و با ايـن اقـدام شجاعانه, با تمام وجـود در مقابل رژيـم كه خـود را برنده حوادث مى دانست, ايستاد.
در ايـن اعلاميه كه با جمله: ((مسلميـن آگاه بـاشنـد كه اسلام در خطر كفر است)) آغاز مـى شـد, امام ماهيت كفرآلـود رژيـم را افشا كردند و در بخشـى از آن نـوشتنـد: ((.. . با ما معامله بـردگان قرون وسطى مى كنند. به خداى متعال! مـن ايـن زندگى را نمى خواهم. انـى لا ارى المـوت الا سعاده و لا الحيـوه مع الظالميـن الا برما. كاش مإموريـن بيايند و مرا بگيرند, تا تكليف نداشته باشم! فقط جرم علماى اسلام و ساير مسلميـن آن است كه دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملكت مـى نماينـد و با استعمار مخالفت دارنـد)).

3/11/1341
عدم استقبال از شاه

يك روز پيش از ورود شاه به قم, مراجع وعلماى برجسته قـم جلسه اى با حضـور حضرت امام تشكيل دادنـد, تا نسبت به اوضاع تصميـم گيرى نماينـد. فـرمانـدار قـم كه به منظور تـرتيب ملاقات علما با شاه درخواست حضور در جلسه را نموده بـود, تإكيد كرد در صورت پذيرش ايـن درخواست, رژيم به تمام خواسته هاى روحانيت پاسخ مثبت خواهد داد.
امام به منظور خنثـى نمـودن ترفند جديد رژيـم, قبل از اظهارنظر ديگران و احتمال جبهه بنـدى و تشتت آرا, سخنان مهم و صـريحـى را خطاب به فرماندار قـم ايراد فرمود. ايشان در بخشى از سخنان خود اظهار داشت: ((با يورش وحشيانه ديروز مإموريـن دولت به علما و مردم شـريف تهران و هتك مقام مقـدس روحانيت پايتخت و نيز رفتار غير انسانى امروز مإمـوريـن دولت با اهالـى محترم قـم و جامعه روحانيت اين شهر و تجاوز به حريـم ايـن حـوزه مقـدسه, ديگر جاى هيچ گونه تفاهم و حسـن مراوده با دستگاه حاكمه باقى نمانده است و هيچ راهـى جهت ملاقات با شاه وجـود نـدارد, مگر آنكه شاه براى جبران اهانت و تجاوزى كه به حريـم مقدس روحانيت شده, آقاى علـم را به عنـوان مجرم اصلى از مقام نخست وزيرى عزل نمايد و به ايـن بگير و ببندها و اعمال پليـس پايان بخشـد, تا راه براى ملاقات و مذاكره با او هموار گردد)).
سخنان امام در ديـدار با شاه و شرايطـى كه از جانب ايشان بـراى ملاقات طرح شد, چنان صريح و شجاعانه بـود كه راه را بر هر بحث و اختلاف بست و اجازه نـداد موضعگيرى بعضـى از حضار در جلسه مـوجب تفـرقه گردد. از ايـن رو علماى ديگـر ضمـن تإييـد بيانات امام, نسبت به عواقب اعمال خشونتآميز رژيـم اعلام خطر كردند. پس از آن فـرمـانـدار قـم بـا سـرافكنـدگـى جلسه را تـرك كـرد.
شاه در چهارم بهمـن 1341 در حالى وارد قم شد كه شهر به صورت يك پايگاه نظامى درآمده بـود و استقبالى از سـوى علما و مردم صورت نگرفت. وى با شدت عصبانيت وارد حرم مطهر شد و طـى سخنانـى ضمـن حمله شـديـد به روحـانيت و بـازاريـان, حـركت علمـــاى اسلام را ((ارتجاع سياه)) ناميد!

7/12/1341
نويد دوباره پيروزى

در شـرايطـى كه رژيـم بـا تبليغات همه جانبه از پيـروزى خـود در رفرانـدم باصطلاح انقلاب سفيـد خبر مـى داد, امام طـى بياناتـى در مخالفت با رفراندم غير قانـونى و انقلاب سفيد فرمايشى, بار ديگر روح تـازه اى در پيكـر ملت مسلمـان دميـد و روحـانيت و گـروههاى مختلف مـردم را به ادامه مقاومت در برابـر رژيـم فـرا خـوانـد.
ايشان در بخشـى از بيانات خـود با اطمينان به وعده نصرت الهى و پيروزى نهضت اسلامـى بر رژيـم طاغوتـى شاه فرمـود: ((شما آقايان محتـرم در هـر مقامـى كه هستيـد, بـا كمال متـانت و استقامت در مقابل كارهاى خلاف شـرع و قانـون ايـن دستگاه بايستيـد. از ايـن سرنيزه هاى زنگزده و پـوسيده نترسيد. ايـن سرنيزه ها بزودى خواهد شكست. دستگاه حاكمه با سرنيزه نمى تـواند در مقابل خواست يك ملت بزرگ مقـاومت كنـد و ديـر يـا زود شكست خـواهـد خورد)).

29/12/1341
خود را آماده كشته شدن كنيد

به دنبال تهديدات شاه و تصميـم به يورش به حوزه علميه قـم, امام خمينى طى بياناتـى, آمادگى خـود را براى فداكارى در راه اسلام و مبارزه بـا طـاغوت اعلام كـرد. ايشـان بـا ژرف نگـرى ويژه خـود و پيـش بينـى حـوادث آينـده, درس مبارزه و مقاومت را آمـوزش داد و مـردم مسلمان را براى استقامت در برابـر رويـدادهاى تلخ روزهاى آينده آماده است.
امام خمينـى بيانات خـود را در حضـور گروهـى از مردم و در مسجد اعظم با اين آيه شريفه آغاز كرد: ان الذيـن قالوا ربنا الله ثم استقامـوا تتنزل عليهم الملائكه الا تخاقـوا و لا تحزنوا و ابشروا بالجنه التـى كنتـم تـوعدون[;فصلت, آيه ]30 يعنى آنها كه گفتند پروردگار ما خـدا است, سپـس استقامت ورزيـدنـد, ملائكه بـر آنها نازل مى شوند كه: مترسيد و اندوهگيـن نباشيد و به بهشتى كه وعده داده مى شـويد, شادمان باشيد. آن گاه فرمودند: ((مربى ما آمريكا نيست. مربى ما انگليـس نيست. مربى ما اسـرائيل نيست. مـربـى ما خدا است. پس براى چه بترسيم؟! براى چه اندوهگيـن باشيم؟! اينها كه آدم نيستنـد كه مـا از آنها بتـرسيـم! مـا را به چه تهديــد مـى كننـد اينها؟! براى چه بايد از تهديـد اينها بترسيـم؟! مـن امسال 63 سالـم تمام است. پيغمبر اكرم 63 سالش بود كه وفات كرد (گريه حضار). حضرت علـى بـن ابـى طالب 63 سالـش بـود كه به شهادت رسيد (گريه حضار).
براى چه بايد از اينها بترسيم؟ ما پيرو پيغمبر اكرم هستيـم. ما پيرو حضرت امير(س) هستيـم. ترس بـراى چه؟! خـود را آماده كنيـد براى كشته شـدن! خود را آماده كنيد براى زنـدان رفتـن! خـود را آماده كنيد براى سربازى رفتـن! خـود را آماده كنيـد براى كتك و اهانت! خـود را آماده كنيد براى تحمل مصايبى كه در راه دفاع از اسلام و استقلال براى شما در پيـش است! كمربندها را محكـم ببنديد براى حبـس, براى تبعيـد شـدن, براى سـربازى رفتـن, بـراى عمامه برداشتن, براى ...)).

اواخر اسفند/ 1341
تحريم عيد نوروز

حضـرت امـام به منظور افشاى نقشه هاىخطـرناك شـاه در جلسه اى بـا حضـور علماى قـم, پيشنهاد كردنـد عيد نـوروز سال 1342, از سـوى روحانيت قـم و شهرستانها و حـوزه هاى علميه, اعلام عزا شود. ايـن پيشنهاد مورد مـوافقت ساير مراجع و علما قـرار گرفت و به دنبال آن علمـاى شهرستـانها در جـريـان امـر قـرار گـرفتند.
حضـرت امام در پيامـى خطـاب به علما فـرمـود: ((دستگـاه حـاكمه مى خـواهد با تمام كوشـش به هدم احكام ضروريه اسلام قيام[ كند] و به دنبـال آن مطـالبـى است كه اسلام را به خطـر مـى اندازد.
لذا اينجانب عيد نوروز را به عنـوان عزا و تسليت به امام عصر ـ عجل الله تعالـى فـرجه ـ جلـوس مـى كنـم و به مـردم اعلام خطــــر مى نمايم)).
همچنيـن در پيـام ديگـرى كه بـا عنـوان ((روحـانيت امسـال عيـد ندارد)) منتشـر گرديـد, هشـدار دادنـد: ((دستگاه جابـره در نظر دارد ...
دخترهاى هيجـده ساله را به نظام اجبارى ببـرد و به سربازخانه ها بكشـد; يعنـى با زور و سرنيزه دخترهاى جـوان عفيف مسلمان را به مـراكز فحشا ببرد ... مـن اين عيـد را بـراى جامعه مسلميـن عزا اعلام مى كنم ... و اگر زنده مانـم, تكليف بعدى خود را به خـواست خداوند ادا خواهم كرد)).
اعلاميه هاى شـديـداللحـن امام, شاه

نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






اين مطلب درفهرست موضوعات وبسايت-رديف: زندگینامه امام خمینی ، ،
برچسب‌ها:

تاريخ : پنج شنبه 15 خرداد 1393برچسب:, | 13:21 | تهيه وتنظيم مطالب توسط : سیدمحمدباقری | | بازديد :